گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
علوم اسلامی
جلد سوم
اصول فقه


برای فقيه ، تسلط بر علوم زيادی مقدما لازم است . آن علوم عبارت است‏
از :
. 1 ادبيات عرب ، يعنی نحو ، صرف ، لغت ، معانی ، بيان ، بديع .
زيرا قرآن و حديث به زبان عربی است و بدون دانستن لااقل در حدود متعارف‏
زبان و ادبيات عربی استفاده از قرآن و حديث ميسر نيست .
. 2 تفسير قرآن مجيد . نظر به اينكه فقيه بايد به قرآن مجيد مراجعه كند
آگاهی اجمالی به علم تفسير برای فقيه ضروری است .
. 3 منطق . هر علمی كه در آن استدلال به كار رفته باشد نيازمند به منطق‏
است . از اينرو فقيه نيز بايد كم و بيش وارد در علم منطق باشد .
. 4 علم حديث . فقيه بايد حديث شناس باشد و اقسام احاديث را بشناسد
و در اثر ممارست زياد با زبان حديث آشنا بوده باشد .
. 5 علم رجال . علم رجال يعنی راوی شناسی . بعدها بيان خواهيم كرد كه‏
احاديث را در بست از كتب حديث نمی‏توان قبول كرد ، بلكه بايد مورد
نقادی قرار گيرد . علم رجال برای نقادی اسناد احاديث است .
. 6 علم اصول فقه . مهمترين علمی كه در مقدمه فقه ضروری است كه آموخته‏
شود علم " اصول فقه " است كه علمی است شيرين

جزء علوم ابتكاری مسلمين است .
علم اصول در حقيقت " علم دستور استنباط " است . اين علم روش صحيح‏
استنباط از منابع فقه را در فقه به ما می‏آموزد . از اينرو علم اصول مانند
علم منطق يك علم " دستوری " است و به " فن " نزديكتر است تا "
علم " يعنی در اين علم درباره يك سلسله " بايد " ها سخن می‏رود نه‏
درباره يك سلسله " است " ها .
بعضی خيال كرده‏اند كه مسائل علم اصول مسائلی است كه در علم فقه به آن‏
شكل مورد استفاده واقع می‏شود كه مبادء يعنی مقدمتين قيامات يك علم در
آن علم مورد استفاده قرار می‏گيرد . از اين رو گفته‏اند كه مسائل و نتايج‏
در علم اصول " كبريات " علم فقه است .
ولی اين نظر صحيح نيست . همچنانكه مسائل منطق " كبريات " فلسفه‏
قرار نمی گيرند مسائل اصول نيز نسبت به فقه همين طورند . اين مطلب‏
دامنه درازی دارد كه اكنون فرصت آن نيست .
نظر به اينكه رجوع به منابع و مدارك فقه به گونه‏های خاص ممكن است‏
صورت گيرد و احيانا منجر به استنباطهای غلط می‏گردد كه بر خلاف واقعيت و
نظر واقعی شارع اسلام است ، ضرورت دارد كه در يك علم خاص ، از روی‏
ادله عقلی و نقلی قطعی تحقيق شود كه گونه صحيح مراجعه به منابع و مدارك‏
فقه و استخراج و استنباط احكام اسلامی چيست ؟ علم اصول اين جهت را بيان‏
می‏كند .
از صدر اسلام ، يك كلمه ديگر كه كم و بيش مرادف كلمه

فقه " است در ميان مسلمين معمول شده است و آن كلمه " اجتهاد "
است . امروز در ميان ما كلمه " فقيه " و كلمه " مجتهد " مرادف‏
يكديگرند .
اجتهاد از ماده " جهد " ( به ضم جيم ) است كه به معنی منتهای كوشش‏
است . از آن جهت به فقيه ، مجتهد گفته می‏شود كه بايد منتهای كوشش و
جهد خود را در استخراج و استنباط احكام به كار ببرد .
كلمه " استنباط " نيز مفيد معنی بی شبيه اينها است . اين كلمه از
ماده " نبط " مشتق شده است كه به معنی استخراج آب تحت الارضی است .
گوئی فقها كوشش و سعی خويش را در استخراج احكام تشبيه كرده‏اند به‏
عمليات مقنيان كه از زير قشرهای زيادی بايد آب زلال احكام را ظاهر
نمايند